معنی خل گیری - جستجوی لغت در جدول جو

خل گیری

لغت نامه دهخدا

فال گیری

شغل و عمل فال بین، طالع بینی

فرهنگ فارسی عمید

جلوگیری

مانع وقوع امری شدن

فرهنگ فارسی عمید

جن گیری

شغل و عمل جن گیر

فرهنگ فارسی عمید

گه گیری

غافلگیری، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر

فرهنگ فارسی عمید

غلط گیری

شغل و عمل غلط گیر، گرفتن غلط در نوشته یا گفتۀ کسی
غلط گیری کردن: تصحیح کردن غلط های متن چاپی

فرهنگ فارسی عمید

بل گیری

(بُ)

عمل بل گرفتن. (از فرهنگ لغات عامیانه). رجوع به بل گرفتن شود، جمع واژۀ بلابل. (منتهی الارب). رجوع به بلابل شود، جمع واژۀ بلبل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به بلبل شود، جمع واژۀ بلبله. (ناظم الاطباء). رجوع به بلبله شود

عمل بل گرفتن. (از فرهنگ لغات عامیانه). رجوع به بل گرفتن شود، جَمعِ واژۀ بُلابل. (منتهی الارب). رجوع به بُلابل شود، جَمعِ واژۀ بُلبل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به بلبل شود، جَمعِ واژۀ بَلبله. (ناظم الاطباء). رجوع به بلبله شود

لغت نامه دهخدا

گل گیری

نام تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)

لغت نامه دهخدا

گل گیری

(گُ)

عمل گرفتن گل چراغ. عمل گرفتن فتیلۀ چراغ. گرفتن سوختۀ چراغ به گل گیر، کم کردن گلهای درختی برای بهتر و درشت تر شدن بقیۀ میوۀ آن. گرفتن مقداری از گل درختی تامیوۀ آن بزرگتر و شادابتر شود. (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا

میل گیری

گرز گیری (زورخانه) عمل میل گرفتن: میل گیری چو کند غمزه آن چشم سیاه میل دردیده دشمن کشد از بیم نگاه. (گل کشتی)

فرهنگ لغت هوشیار

ملک گیری

مملکت گیری کشور ستانی: (ملکشاه... چون... ببلاد عراق آمد خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان بقصد ملک گیری روی بعراق نهاد) (سلجوقنامه ظهیری. چا. 30)

فرهنگ لغت هوشیار

گه گیری

عمل گه گیر، چموشی (ستور) : سمند عشق را شاهد ز گه گیری برون آری ظهوری در رکاب غم عنان دادی خموشی را. (ظهوری)

فرهنگ لغت هوشیار

غلط گیری

تصحیح نوشته یا گفته کسی. یا غلط گیری کتاب یا مقاله. اغلاط چاپی کتاب یا مقاله را روی اوراق نمونه مطبعه تصحیح کردن

فرهنگ لغت هوشیار